38 صفحه word|فونت tahoma سایز 14| قابل اجرا در آفیس 2007 و نسخه های جدیدتر|قابل ویرایش و آماده چاپ

بخشی از تحقیق

بر این باور باشیم که رسول اللّه(ص) خطر را احساس مى کرد و موقعیت آینده را بخوبى در مى یافت، امّا مسئولیت و رسالتش را با فرجام زندگى اش خاتمه یافته تلقى مى کرد، و چون خود در میان مردم نبود و خطرى شخص او را تهدید نمى کرد، و آنچه احتمالاً به وقوع مى پیوست با منافع شخص وى ـ العیاذ بالله ـ در تضاد نبود و… مردم را به خود وانهاد و هیچ گونه طرحى براى آینده نیفکند و… آیا چنین تصوّرى را مى شود براى سیاستمدارى واقع نگر، انسانى هوشمند و تلاشگر در ذهن پروراند؟ آیا بر رسول الله(ص) آن پیام آور سختکوش آرام ناپذیرى که خدایش به آرامش دعوت مى کند که:
ما انزلنا علیک القرآن لتشقى(طه،2).

و در سختکوشى و تلاش بى امانش براى هدایت مردمان مى فرماید:

عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم(توبه، 128).

آیا بر آن بزرگوارى که آینده امت را در آخرین لحظه هاى زندگى نیز فراموش نمى کرد و با تنى تب آلود به «تجهیز سپاه اسامه» فرمان مى داد، و … مى شود چنین گمانى برد؟! آیا قصّه آکنده از غصّه خواستن «دوات و قلم» در آخرین لحظات زندگى براى رقم زدن چیزى که امت را هماره از گمراهى نجات دهد، بسنده نیست،تا این پندار را یکسر تباه بدانیم و مسکوت نهادن آینده امت را جسارتى بر رسول الله(ص) بدانیم و ساحت پاک آن بزرگوار را پیراسته از این همه… .

2) آینده امت به تدبیر آنها وانهاده شده بود

بر این باور باشیم که پیامبر(ص) به طور صریح،پیشواى آینده امت را تعیین نکرده است، چون این امر به عهده امت نهاده شده بود، تا آگاهان از مهاجر و انصار براساس شورا و رایزنى آینده امت را رقم بزنند. آیا مى شود چنین باورى را پذیرفت و آن را با حقیقت منطبق دانست؟ نکاتى را که درباره این فرض، تأمل برانگیز است مى توان بدین سان برشمرد:

الف: اگر چنین مى بود باید رسول الله(ص) امت را با نظام شورایى و چندى و چونى آن آشنا مى ساخت و حدود، وظایف و قوانین شورا را مشخص مى کرد. چون تا بدان روز نه جامعه چنان شیوه اى را در ساختار حکومت تجربه کرده بود و نه از چگونگى آن آگاهى داشت. آیا معقول است که بگوییم پیامبر(ص) مردمان را در رهبرى آینده امت به شیوه نامعلوم حوالت داده است؟!

آنچه این پندار را یکسره تباه مى سازد این است که سیاست بازان هرگز بر چنین پیش بینى از سوى رسول الله(ص) استناد نکردند، و مسندنشینان خلافت نیز چنین نکردند؛ چون ابوبکر یکسر به «نصب» روى آورد و عمر تصریح کرد که چون کسى را نمى یابد به شورا تن مى دهد؛ او به هنگام مرگ گفت:
لو ادرکنى احد رجلین لجعلت هذا الأمر الیه ولو ثقت به سالم مولى أبى حذیفه و أبى عبیدة الجرّاح و لو کان سالم حیّاً ما جعلتها شورى.5

بدین سان روشن است که این تئورى هیچگونه پیوندى با پیامبر(ص) ندارد، و ساخته اى است در گذرگاه زمان براى توجیه واقعیت6 واقع شده در تاریخ اسلام.

ب: نکته مهم دیگر این است که اگر رسول الله(ص) چنین آهنگى را داشته است، و در اندیشه آن بوده است که سیاسى را به صحابه وانهد، باید در جهت آماده سازى آنها بسى مى کوشید. پیامبرى که از درهم شکسته شدن نظامهاى قیصرى و کسرایى سخن مى گوید، و آیینش را زمان شمول وجهانشمول اعلام مى کند، آیا اصحابش از چنان جایگاهى در دانش و ثقافت برخوردار بوده اند که این بار سنگین را به دوش گیرند؟ واقعیت چیست؟ چنین چیزى را درباره صحابیان مى توان باور داشت؟ این سئوال بسى جدّى است و براى بسیارى مطرح، و از کنار آن بسادگى گذشتن ظاهراً نوعى خامى و سهل انگارى در مبانى عقیدتى است. آقاى «مروان خلیفات» از جمله کسانى است که این سئوال به طور جدّى بر او مطرح شده است و او را به تأمل واداشته است.7 او براى پاسخ، به متون حدیثى و تاریخى بازگشته، و سیر وسلوک او در منابع نتیجه اى داده است که بسیار خواندنى است. وى با استفاده از این مطالعه، فصل سوّم از باب دوّم کتابش را رقم زده است که گزیده آن چنین است:

صحابه بسیار اندک سئوال مى کردند و آنچه را مى شنیدند کم روایت مى کردند، سرّ دیگر آنکه به منع تدوین و نشر حدیث همت گماشتند، افزون بر این آنان حقایق بسیار اندکى از رسول الله(ص) دریافتند، آنان تصریح کرده اند که دلمشغولیهاى بسیار و گشت و گذارهاى فراوان در بازار، آنان را از فراگیرى سنت و حقایق باز مى داشته است8. دیگر آنکه آنان در نقلها بسیار اشتباه مى کردند، گاه فقط بخشى از حدیث را نقل مى کردند و دیگر گاه سخن دیگران را به رسول الله(ص) نسبت مى دادند. کسانى مرعوب نقلهاى کتابهاى پیشین بودند و آنها را در بیان آثار اسلامى مى پراکندند، وگاهى آنچه را فراگرفته بودند فراموش مى کردند، که بدین نکته تصریح کرده اند. گاه به خطا پاسخ مى گفتند و با تنبّه دیگران حق را باز مى یافتند. کسانى از صحابه بر اساس آیاتى از قرآن به نفاق گرویده اند و یا سر از ارتداد درآورده اند و براساس نصوص صریح منقول در صحیحین رسول اللّه(ص) برخى را هیمه آتش دانسته است و… آیا با این همه مى شود پنداشت که رسول اللّه(ص) مرجعیت فکرى و زعامت سیاسى و تفسیر آیین و کتاب را بدانها وانهاده است؟9       
بدین سان نباید تردید کرد که وانهادن امور امت به آنها و یا به نخبگانِ! آنها و مرجعیت دادن به صحابه چیزى است که در گذرگاه تاریخ براى توجیه واقعیتهاى تلخ رقم خورده پس از رسول الله(ص) ساخته شده و ریشه در هیچ نصّى شرعى ندارد.

3) تعیین آینده و نصّ بر خلافت و ولایت

بدین سان بر این باور هستیم که رسول الله(ص) با حساسیت تمام، آینده امت را رقم زده است و پیشواى پس از خود را تعیین کرده است، و ماجراى غدیر و نصوص مربوط به آن خطبه عظیم، تصریح و تأکیدى است بر آنچه رسول الله(ص) بارهاى بار آن را اعلام کرده بوده است: ولایت على(ع) و امامت پیراسته جانى نستوه که پیامبر از آغازین روزهاى زندگى اش او را همبر خود داشته است و هرگز شرک، جان پاکش را نیالوده است، کلام مولى(ع) در این باره بسى شنیدنى است:

وقد علمتم موضعى من رسول اللّه ـ صلى اللّه علیه و آله ـ بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة. وضعنى فى حجره وأنا ولد یضُمُّنى إلى صدره و یکنُفُنى فى فراشه و یُمِسُّنى جسده و یُشِمُّنى عرفه. و کان یمضع الشئ ثمّ یلقمُنیه. و ماوجد لى کذبةً فى قول ولاخطلةً فى فعل. ولقد قرن اللّه به ـ صلى اللّه علیه و آله ـ من لدن ان کان فطیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم، لیله و نهاره.
ولقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر أمّه، یرفعه لى فى کلّ یوم من اخلاقه علماً و یأمرنى بالاقتداء به. ولقد کان یجاور فى کلّ سنة بحِراء فأراه ولایراه غیرى. ولم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ و خدیجة وانا ثالثهما.

أرى نور الوحى و الرسالة و أشُمُّ ریح النبوّة ولقد سمعت رَنَّة الشیطان حین نزل الوحى علیه ـ صلى اللّه علیه و آله ـ فقلت: یا رسول اللّه، ماهذه الرنّة؟ فقال: هذا الشیطان قد أَیس من عبادته. انّک تسمع ما اسمع و ترى ما أرى، الاّ انّک لست بنبىّ ولکنّک وزیر و انّک لعلى خیر؛10

شما مى دانید مرا نزدِ رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و برسینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود مى خوابانید چنانکه تنم را به تن خویس مى سود و بوى خوشِ خود را به من مى بویانید. وگاه بود که چیزى را مى جَوید، سپس آن را به من مى خورانید. از من دروغى در گفتار ندید، و خطایى در کردار نشنید. هنگامى که از شیر گرفته شد خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پیمود، و خویهاى نیکوى جهان را فراهم نمود.

و من در پى او بودم ـ در سفر و حضر ـ چنانکه شتربچّه در پى مادر. هر روز براى من از اخلاقِ خود نشانه اى برپا مى داشت و مرا به پیروى آن مى گماشت. هرسال در حراء خلوت مى گزید، من او را مى دیدیم و جز من کسى وى را نمى دید. آن هنگام جز خانه اى که رسول خدا(ص) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه اى مسلمانى راه نیافته بود، من سوّمین آنان بودم. روشنایى وحى و پیامبرى را مى دیدم و بوى نبّوت را مى شنودم.
من هنگامى که وحى بر او(ص) فرود آمد، آواى شیطان را شنیدم. گفتم: اى فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت:این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم، و مى بینى آنچه را من مى بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستى و وزیرى و بر راه خیر مى روى ـ و مؤمنان را امیرى.

تصریح و نص رسول الله(ص) بر امامت و ولایت على(ع) بدانسان گسترده و روشن است که هیچ تردیدى را برنمى تابد، آن بزرگوار، نه یک بار و دوبار بلکه دهها مورد با اشاره و تصریح حقِ خلافت و خلافت حق را فریاد کرده است، و طرحى روشن و مشخّص براى آینده امت درانداخته و این همه را در میان مردم فراز آورده است.

این حقنمایى و حق گسترى تمامت حیات رسالت آن بزرگوار را فراگرفته است و در حادثه «غدیر» به اوج خود رسیده و حق بر «ستیغ» قرار گرفته است. در نگریستن به همه موارد ـ که در این فصل به تفصیل گزارش خواهد شد ـ تردیدى باقى نمى گذارد که بزرگترین دل مشغولى رسول الله(ص) مسئله امامت و رهبرى آینده بوده است. از این روى هیچ مناسبت و موقعیت شایسته اى را براى روشن کردن این حقیقت و ابلاغ این مأموریت الهى از دست نهشته است.

رسول خدا(ص) از آغازین روزهاى رسالت بر این امر توجه مى دادند که اوج آن حادثه غدیر است. در اینجا نخست گزارش از آن تلاشها ارائه مى دهیم و سپس با بسطى بیشتر به واقعه غدیر مى نگریم.
1ـ حدیث یوم الأنذار

رسول الله(ص) براساس آیه:« وانذر عشیرتک الاقربین»(شعراء، 214) مأمور مى شود خویشان خود را به اسلام دعوت کند11 و چون آنان با دعوت پیامبر(ص) گرد مى آیند رسول الله(ص) پس از مقدماتى که در آن مى کوشد زمینه بیان و تفهیم پیام اصلى را فراهم آورده مى فرماید: «فایّکم یوازرنى على هذا الأمر على أن یکون أخى ووصیى وخلیفتى فیکم؟»ودر نقلهایى آمده است: «… خلیفتى من بعدى».12
در آن جمع تنها کسى که، پاسخ مثبت به این فراخوان را فراز مى آورد، على(ع) است. رسول الله(ص) پس از آن پاسخ مثبت مى فرمایند:

ان هذا أخى و وصیّى وخلیفتى فیکم فاسمعوا له وأطیعوا.13

بدین سان پیامبر(ص) در آغازین روز دعوت علنى رسالت، ولایت، امامت و پیشوایى على(ع) را رقم مى زند و چنین است که مى گوییم ولایت علوى در ابلاغ و عرضه، همزاد با رسالت نبوى است. آن روز آنان که در آن مجلس گرد آمده بودند این پیام را بروشنى دریافتند و از کلام رسول الله(ص) پیشوایى على(ع) و لزوم اطاعت از وى را فهمیدند، از این روى برخى به ابوطالب گفتند: «قَدْ أمرک أن تسمع لأبنک وتطیع». امّا در مقابل این پیام صریح، گرانجانى کردند و حق را برنتابیدند و با استکبار از پذیرش حقّ شانه خالى کردند.
این مطلب به طرق گونه گون و با نقلهاى مختلف گزارش شده است به گونه اى که هیچ تردیدى را بر نمى تابد. افزون بر این بیاوریم که ابوجعفر اسکافى معتزلى حدیث را «صحیح» مى دانسته و نیز عالمانى دیگر از جمله: شهاب الدین حفاجى در شرح «الشفاء بتعریف حقوق المصطفى»، قاضى عیاض، و متقى هندى14 که تصحیح ابن جریر طبرى را گزارش کرده است.15 کسان دیگرى نیز بر صحت آن تأکید کرده اند.16
2ـ احادیث وصایت

وصیت براى تداوم راه و حراست از مکتب، سیره هماره رسولان الهى بوده است، رسول الله(ص) با تصریح به این حقیقت، در موارد متعدّد و مناسبتهاى مختلف، وصایت را براى مولى(ع) رقم زده است. رسول الله(ص) فرمود:

ان لکلّ نبىّ وصیّاً ووارثاً وانّ علیّاً وصیى ووارثى.17

این گونه گفته ها از رسول الله(ص) درباره على(ع) بدانسان زیاد بوده است که واژه «وصیّ» را براى على(ع) چونان وصفى شناخته شده و بدون ابهام قرار داده،و چون واژه «وصیّ» در گفتارها و سروده ها بکار مى رفت مسلمانان صدر اسلام بى هیچ تردید از آن على(ع) را مى فهمیدند18 و مثلاً جانشینى، خلافت و امامت را؛ گو اینکه بنى امیه بسى کوشیدند تا مگر این عنوان ارجمند را از مولى بزدایند و سخنهاى بسیار برساختند که این تعبیر برساخته است،19 امّا مگر «حق» با ستیزِ حق ستیزان ستردنى است؟

3ـ احادیث منزلت

از جمله شکوهمندترین عناوینى که با آن رسول الله(ص) از مولى(ع) یاد کرده اند، «همسانى» و «همبرى» مولا(ع) با رسول الله(ص) است. این گونه احادیث در بیان و بنان عالمان و محدثان به پیروى از صریح کلام پیامبر(ص) بر «احادیث منزلت» شهره است. این جایگاه بلند براى مولا را، رسول الله(ص) از جمله با عبارتى چون «انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى» رقم زده است. این حقیقت را پیامبر(ص) بارهاى بار و در میان مردم فراز آورده و بدین گونه «همسانى خود با على» را در پیش دیدها نهاده و به تاریخ سپرده است. از جمله مواردى که این کلام معجز شیم درباره مولا(ع) فراز آمد در نبرد تبوک بوده است.
پیامبر(ص) در شرایطى بس سخت و شکننده سپاهى گران را سامان داد و به آهنگ نبرد با رومیان از مدینه بیرون آمد.تبوک دورترین نقطه اى بود که رسول الله(ص) در طى نبردها بدانجا مسافرت مى کرد. جریان نفاق در آن روزگار در مدینة الرسول شکل گرفته بود و با نهایت کینه توزى و مخفى کارى در اندیشه ضربه زدن بر پیکر جامعه نو پاى اسلامى بود، پیامبر نگران از سفر طولانى و فتنه انگیزى هاى منافقان و کینه توزان، على(ع) را براى حراست از مدینه و به عنوان «سرپرست اهل بیت و گروه مهاجر و …» در مدینه گذاشت. فتنه انگیزان که با وجود على(ع) تمام نقشه هاى خود را نقش بر آب مى دیدند، شایعه اى ساختند و پراکندند، که على(ع) از شدّت گرما و دشوارى راه از همراهى با پیامبر تن زده است. اکنون شیرِ بیشه نبرد و قهرمان بى بدیل صحنه هاى رزم بود که آماج اتهام بود، مولا(ع) به محضر رسول الله(ص) شتافت و پرده از توطئه برداشت و رسول الله(ص) در نهایت صمیمیت و با بیانى نشانگر عظمتِ مولا(ع) در چشم رسول الله(ص) گفت:
ارجع یا أخى الى مکانک، فأن المدینة لا تصلح الاّ بى أو بک، فانت خلیفتى فى اهلى و دار هجرتى وقومى، أما ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ أنّه لا نبىّ بعدى …

رسول اللّه(ص) با صراحت تمام جز منصب نبوت، تمام مناصب خود را براى مولا رقم مى زند و على(ع) را عملاً ادامه دهنده راه و تداوم بخش مسئولیت والاى خودش در زعامت امت و مرجعیت فکرى مردم مى داند. در برخى از نقلها رسول اللّه(ص) پیش از این جمله صریحاً فرموده:

انه لابدّ من امام وأمیر، فأنا الأمام وانت الأمیر …20

4ـ احادیث امارت

قرآن با صراحت تمام مؤمنان را به اطاعت از «اولوالأمر» فراخوانده است،21 و پیروى از آنان را همسنگ با اطاعت خداوند و رسول الله(ص) دانسته است، مصداق «اولوالأمر» چه کسانى هستند؟ آیا سزامند است که جباران ستم پیشه را که بر اریکه قدرت تکیه مى زنند و براى رسیدن به حاکمیت از کشته ها پشته مى سازند، مصداق اولوالأمر بدانیم؟ هرگز! بى گمان اولى الأمر کسانى خواهند بود که پیامبر گونه، خداجوى، حق پرست و عدالت گستر باشند و على(ع) بر اساس نصوص بسیار، نصوص شگفت انگیز، شکوهمند و ارجمند در قلّه این عنوان است. از این فراتر باید بگوییم که رسول اللّه(ص) عنوان «امیرالمؤمنین» را فقط براى على(ع) رقم زد و از نامگذارى هر کسى جز آن بزرگوار با این عنوان نهى کرد.22 این نصوص بسى فراوان است بدانسان که سید جلیل قدوه سالکان و اسوه عابدان، رضى الدین على بن طاووس حلّى در این باب کتابى پرداخت با عنوان «الیقین بأختصاص على(ع) بأمره المؤمنین»؛در این احادیث گاه از آن بزرگوار به «امیرالمؤمنین» و دیگرگاه به «أمیر البررة» و گاه با عنوان «امیر کلّ مؤمن بعد وفاتى» یاد شده است. 23 و این است که امام حسن(ع) در متن عهدنامه شرط مى کند که معاویه نباید با عنوان «امیرالمؤمنین» یاد شود.

5ـ احادیث امامت

«امام» که به لحاظ واژه شناسى، پیشرو، پیشتاز و سرپرست و پیشواى قبیله اى است،24 بى گمان در فرهنگ قرآنى و دینى، پیشوایى است که در ابعاد گونه گون زعامت امت در اداره امور جامعه را برعهده دارد. این حقیقت را از جمله مى توان از دو نامه اى که میان مولا على(ع) و معاویه مبادله شده است دریافت. على(ع) در ضمن نامه اى دراز دامن از جایگاه خود و اهل بیت(ع) سخن مى گوید و وصایت و جانشینى اش از رسول اللّه(ص) را یادآورى مى کند. معاویه در جواب به صراحت مى گوید: الا وانما کان محمد رسول اللّه من الرسل الى الناس کافة فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره … که یعنى او مبلغى بود با رسالت رساندن کلامى و سخنى و بس نه پیشوا بود و نه زعیم و نه زمامدار سیاسى و نه … و على(ع) در جواب به صراحت مى نویسند: والذى انکرت من امامة محمد ـ صلى الله علیه وآله ـ زعمت أنّه کان رسولاً و لَمْ یکن اماماً فانّ انکارک ذلک على جمیع النبییّن الأئمة، ولکنّا نشهد أنّه کان رسولاً نبیّاً اماماً….25

این گفتگو بروشنى نشانگر جایگاه امامت در اندیشه اسلامى است و نیز بیانگر چرایى ستیز بنى امیه با این عنوان، اکنون این توضیح مى تواند عمق اخبار و احادیث بسیارى را نشان دهد که رسول اللّه(ص) در آنها بر امامت على(ع) تأکید کرده است؛ از جمله: یاعلى أنت وصیّى و خلیفتى و امام أمّتى بعدى26 و یا أنت امام کل مؤمن و مؤمنة، وولىّ کل مؤمن ومؤمنة بعدى و… .

و این تأکید و تنبیهى است بر تداوم پیشوایى در وجود على(ع).

6ـ احادیث خلافت

«خلافت» نیز تعبیرى قرآنى و اصطلاحى دینى است که بروشنى جانشینى در ابعاد مختلف را نشان مى دهد، مگر اینکه بُعْدى از ابعاد استثنا مى شده است. از این روى سیاست بازان پس از رسول اللّه(ص) نیز تلاش بسیار کردند تا این عنوان را به گونه اى بر خود استوار دارند، رسول اللّه(ص) از همان آغازین روزهاى فراز آوردن دعوت و گستراندن پیام خود، بر «خلافت» على(ع) تصریح و تأکید کرد. این تصریح و تأکید را در روایات بسیارى که نشانگر آن در مواقع و مواضع متعدّد است توان دید، که نشانى است از اهتمام رسول اللّه(ص) براى رقم زدن سرنوشت آینده امت.27