تلاشهایى که انسانها مىکنند، بعضى مربوط به مسائل شخصى آنهاست که بخش کوچکترى از فعّالیتهاى انسانى راشامل مىشود - مثل معیشت و معنویّت و عواطف و ارتباطات شخصى آنها با این و آن - اما بخش بزرگتر فعّالیتهاى انسانى، فعّالیتهایى است که در صحنه جامعه با تلاش جمعى صورت مىگیرد، که به آن «سیاست» مىگویند؛ سیاستهاى اقتصادى، سیاستهاى اجتماعى، سیاستهاى نظامى، سیاستهاى فرهنگى، سیاستهاى مدنى، سیاستهاى بینالمللى. اینها بخش عمده تلاش انسانها در زندگى خود است. چرا عمده است؟ چون این سیاستها در واقع افراد را در فعّالیتهاى شخصى خود به سمت و سوى خاصّى مىکشاند. عمده تلاش انسان، تلاش کلانى است که جهتگیریهاى کلّى فعّالیتهاى شخصى و ریز و کوچک را هم جهت مىدهد. دین، به هر دو صحنه مربوط مىشود؛ هم صحنه تلاشهاى فردىِ انسان، هم صحنه سیاست که صحنه بسیار گسترده و وسیعى براى زندگى انسان است.
دو آفت، هم دیندارى را تهدید مىکند و هم سیاست را. یکى از آفتهاى دیندارى این است که دیندارىِ یک جامعه یا یک شخص، با انحراف یا بىمبالاتى یا تحجّر و جمود یا فراموش کردن نقش عقل یا التقاط و از این چیزها همراه شود. آفت دیگر دیندارى این است که دین به زندگى شخصى محدود شود؛ عرصه وسیع زندگى جمعى انسانها و جامعه را فراموش یا درباره آن سکوت کند و از آن کناره بگیرد.
دو خطر هم سیاست را تهدید مىکند: یکى این است که سیاست از اخلاق فاصله بگیرد و از معنویّت و فضیلت خالى شود؛ یعنى شیطنتها بر سیاست غلبه پیدا کند؛ هواهاى نفسانى اشخاص، سیاست را قبضه کند؛ منافع طبقات زورگو و زرسالاران جوامع، سیاست را به دست گیرد و به این سمت و آن سمت بکشاند. اگر این آفت به سیاست خورد، آنگاه همه صحنه اجتماعى انسانها دچار عیب و آفت مىشود. آفت دیگرِ سیاست این است که انسانهاى کوتهبین، کودکمنش و ضعیف، سیاست را در دست گیرند و زمام سیاست از دستهاى پُرقدرت خارج شود و به دست انسانهاى بىکفایت بیفتد.
راهِ کار چیست؟ بهترین شکل و راهِ کار این است که در رأس سیاست و اداره امور جوامع، کسانى قرار گیرند که دیندارى و سیاستگذارى آنها این دو آفت را نداشته باشد؛ یعنى کسانى اداره امور جوامع را بر عهده گیرند که دیندار و داراى معنویّت باشند؛ فکر دینى آنها بلند باشد؛ از انحراف و خطا و التقاط و کجبینى در دین مصون باشند؛ از تحجّر و جمود و متوقّف ماندن در فهم دین برکنار باشند؛ دین را ملعبه دست زندگى خود نکنند؛ از لحاظ سیاست، انسانهاى باکفایت و باتدبیر و شجاعى باشند و سیاست را از معنویّت و اخلاق و فضیلت جدا نکنند.
چنین کسانى اگر زمام امور یک جامعه را به دست گرفتند، آنگاه جامعه از بیشترین خطراتى که ممکن است براى آن پیش آید، محفوظ خواهد ماند. اوج چنین وضعیّتى کجاست؟
آنجاست که یک انسان معصوم از خطا و اشتباه در رأس قدرت سیاسى و دینى قرار گیرد. امام یعنى این.
امامِ معصوم، انسان والایى است که از لحاظ دینى، قلب او آیینه تابناک انوار هدایت الهى است؛ روح او به سرچشمه حى متّصل است؛ هدایت او، هدایت خالص است؛ از لحاظ اخلاق انسانى، رفتار و اخلاق او صددرصد همراه با فضیلت است؛ هواى نفس در او راهى ندارد؛ گناه بر او چیره نمىشود؛ شهوت و تمایلات انسانى، او را مغلوب خود نمىکند؛ خشم و غضب، او را از راه خدا دور نمىکند؛ از لحاظ سیاسى، بینش وسیع او آنچنان است که آرامترین حرکات و ریزترین حوادث را در صحنهى زندگى جامعه، با چشم تیزبین خود مىبیند -
که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام فرمود: «واللَّه لا اکون کالضبع تنام على طول اللدم»؛ یعنى من کسى نیستم که
برای خرید کل تحقیق از لینک زیر استفاده کنید